خواهران منتظر

ما همچنان منتظریم.......
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حقیقت نوشت

19 خرداد 1394 توسط خانپورمتيكلايي

علامه طبرسى به نقل از ((ربیع بن انس )) مى گوید:

پشه تا وقتى که گرسنه باشد زنده است و همین که سیر و فربه شد، مى میرد. همچنین مردمى که این مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى که همه چیز دنیا برایشان فراهم مى گردد و موقع کامیابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گریبان آنها را مى گیرد چنانکه خداوند مى فرماید:

فَلَمَّا نَسُواْ مَاذُکِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ اءَبْوَا بَ کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ اءُوتُوَّاْ اءَخَذْنَهُم بَغْتَةً…

آرى هنگامى که اندرزها سودى نبخشید و آنچه را به آنها یادآورى شده بود فراموش کردند، درهاى همه چیزاز نعمتها را به روى آنها گشودیم ؛ تا کاملاخوشحال شدند و دل به آنها بستند ؛ناگهان آنها را گرفتیم و سخت مجازات کردیم

حقیقت نوشت ♣

هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید:

نخست، آنچه نیستید

و دوم ، همه آنچه هستید!

 نظر دهید »

انقلاب اسلامی ایران مقدمه ظهور حضرت مهدی است

18 بهمن 1393 توسط خانپورمتيكلايي

 

انقلاب اسلامی ایران مقدمه ظهور حضرت مهدی است

استاد حوزه علمیه قم:
امام زمان(عج) توسعه گر عدالت است
انقلاب اسلامی ایران مقدمه ظهور حضرت مهدی است
حجت الاسلام طائب، بیان این که امام زمان(عج) به عنوان توسعه گر عدالت شناخته شده است، اظهار داشت: این پرچم انقلاب به فرمایش امام راحل باید به دست صاحب عدالت رسانده شود و این انقلاب مقدمه سازی ظهور حضرت است.
حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب، استاد حوزه علمیه، یک شنبه، ۱۶بهمن در جمع روحانیان و طلاب سطح و خارج مرکز جامع علوم اسلامی با اشاره به بیداری مسلمانان و مردم اروپا گفت: اهل سنت حاکمان خود را ولی خود می دانند و البته عدالت را برای این ولی لازم می دانند و امروز مسلمانان متوجه شدند که حاکمانشان عدالت ندارند.

وی با بیان این که همه مردم جهان عدالت را مطلوب و لازم می شمارند، خاطرنشان کرد: مردم اروپا با افرادی همچون اوباما کاری ندارند بلکه مکتب سرمایه داری را مکتبی عدالت محور نمی دانند.

عضو قرارگاه عمار با اشاره به این که برای تشخیص عدالت نیازمند شاخص هستیم، بیان داشت: تا قبل از پیروی انقلاب اسلامی ایران، کمونیسم و مکتب سرمایه داری شاخص عدالت بود ولی امام خمینی(ره) ملاک و شاخص سومی را برای تشخیص عدالت به جهانیان معرفی کرد.

وی با بیان این که امام زمان(عج) به عنوان توسعه گر عدالت شناخته شده است، اظهار داشت: این پرچم انقلاب به فرمایش امام راحل باید به دست صاحب عدالت رسانده شود و این انقلاب مقدمه سازی ظهور حضرت است.

حجت الاسلام و المسلمین طائب در ادامه خاطرنشان کرد: امام زمان(ع) برای کل دنیا ظهور خواهند کرد بنابراین نیاز است که شاخص های حقیقی عدالت بر اساس اسلام حقیقی در سراسر دنیا گسترش پیدا کند.

وی با اشاره به این که حاکمان عرب و مسلمانان ظاهر را رعایت می کردند، ابراز داشت: امام راحل برای معرفی چهره حقیقی حاکمان، مبارزه با اسرائیل و صهیونیسم را به عنوان شاخص معرفی کرد و در جنگ لبنان و غزه نمونه بارز این رسوایی حاکمان بود.

استاد حوزه علمیه قم با بیان این که در بین مردم مسلمان، آمریکا و غرب دارای هیبت عجیبی بود و گمان پیروزی بر آنان را نداشتند، اظهار داشت: مردم دنیا در فتنه ۸۸ فکر می کردند که غرب بعد از سی سال این انقلاب را براندازی خواهد کرد اما در ۹ دی جریان تغییر کرد و قدرت و هیبت غرب در اذهان مردم مسلمان فرو ریخت.

وی با اشاره به سخنان رهبر انقلاب اسلامی ایران در نماز جمعه، این سخنان را فرمایشاتی حکیمانه توصیف و افزود: ایشان سخنان خود را براساس ضرورت و جنگ روانی دشمنان بیان کردند.

حجت الاسلام و المسلمین طائب تحریم نفتی ایران را یک جنگ روانی معرفی و خاطر نشان کرد: این تحریم هرگز عملی نخواهد شد و غرب نفتی جایگزین ندارد و عملی شدن این نوع تحریم ها رگ زنی است.

وی در ادامه انتخابات مجلس نهم را مورد توجه قرار داد و گفت: دشمنان در صدد ایجاد مجلسی نا صالح است که همگان با بصیرت و تشخیص درست باید توطئه های دشمنان را خنثی کنیم.

گفتنی است در پایان حجت الاسلام والمسلمین طائب به سوالات روحانیان و طلاب پاسخ گفت.

مرجع : خبرگزاری رسا

 نظر دهید »

نماز

22 دی 1393 توسط خانپورمتيكلايي

 

حماد بن عیسی می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: نماز بلدی به خوانی؟

گفتم” کتاب حریز که در باره نماز است همراه من است، فرمود عمل به آن اشکالی ندارد، اکنون بر خیز و نماز به خوان، بلند شدم و رو به قبله شروع به نماز کردم .

رکوع و سجود رفتم، فرمود: تو نماز درستی نخواندی، چقدر زشت است که شصت یا هفتاد سال از عمر انسان بگذرد و لی یک نماز با شرائطش نخواند، حماد می گوید: از سخن امام احساس شرمندگی کردم

و گفتم: قربانت شوم نماز را به من بیاموز.

امام علیه السلام رو به قبله ایستاد و دستها را پس از جمع کردن انگشتها روی رانهایش گذاشت و پاها را نزدیک به هم نمود به نحوی که به اندازه سه انگشت باز بیشتر فاصله نبود و انگشت پاهایش نیز رو به قبله بود و با حالت خشوع تکبیر گفت سپس سوره حمد را با ترتیل خواند و بعد از آن سوره توحید را تلاوت نمود، اندکی مکث کرد، دستها را تا مقابل صورت بالا آورد و تکبیر گفت سپس به رکوع رفت، کف دستها را در حال باز بودن انگشتها روی زانو گذاشت و پشت و کمرش را صاف و کشیده قرار داد بگونه ای که اگر قطره آب یا روغنی بر پشتش می چکید فرو نمی غلطید، گردنش را کشیده و چشمها را بسته نگه داشت و سه مرتبه گفت: «سبحان ربّی العظیم و بحمده» آنگاه ایستاد و در حالت آرامش گفت: سمع الله لمن حمده، سپس دو دستش را بالا آورد و تکبیر گفت  و به سجده رفت به این صورت که دو کف دست را با انگشتان بسته در دو طرف بناگوشش گذاشت و سه دفعه گفت: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» هنگام سجده هشت جای بدنش را بر زمین گذاشت: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، سر دو انگشت بزرگ پا و نُک بینی، سپس سر از سجده بلند کرد و بر ران چپش نشست و پشت پای راست را بر کف پای چپ قرار داد و گفت: استغفر الله ربی واتوب الیه، سپس تکبیر گفت و سجده دوم را به جا آورد، دو رکعت به همین صورت به جا آورد و تشهد خواند

و سلام داد

و گفت: ای حماد اینگونه نماز بخوان.

 نظر دهید »

کبوتر حرم

06 مهر 1393 توسط خانپورمتيكلايي

بالاخره خودت را نشان دادی. چقدر به دنبال تو این دشت‌ها را كاویدم. این اواخر، سرزنش دیگران، امیدم را به یافتنت كمرنگ كرده بود، اما انگار كسی در دلم می‌گفت، آخرش خودت را نشان خواهی داد. رضا را یادت هست. تو را خیلی دوست داشت و تو هم بعضی وقت ها به رفاقت بین من و او حسادت می‌كردی. این را خودت چند بار به من گفتی و من البته پیشتر، از رفتار تو آن را دریافته بودم. این اواخر آقا رضا هم دیگر طاقتش طاق شده بود. چند بار برای برگرداندن من به انجا آمد. می‌گفت:« بی فایده است… مرد حسابی، زن و بچه‌ات كه گناهی نكرده‌اند… . احمد را بسپار دست خدا! این برادرهای گروه تفحص، خودشان كارشان را بلدند» اما من راضی

نمی‌شدمhttp://bi-neshan.ir/filehaaa/2014/03/Roze-Shohada-1.jpg.

یادت می‌آید آن ماه‌های آخر، همه‌اش از زیارت امام رضا علیه السلام می‌گفتی و از این كه دلت برای زیارت حضرت پر می‌زند. دلت می‌خواست كبوتر حرم امام رضا باشی. حتی یك بار كه معلم انشاء خواسته بود بزرگترین آرزویتان را برایش بنویسید، تو نوشته بودی كه دوست داری كبوتر حرم امام رضا علیه السلام شوی. خودت یك بار برایم خواندی. آن وقت‌ها هنوز وارد دبیرستان نشده بودی. بعدها هم هر وقت صحبت از امام رضا می‌شد، اشك در چشمهایت حلقه می‌زد. بالاخره مرا هم هوایی كردی.

به تو قول دادم كه اگر در كنكور دانشگاه قبول شوی، حتما تو را به زیارت امام رضا علیه السلام بفرستم اما تو معرفتت بیشتر از این حرفها بود. خودت خوب می‌دانستی كه بار زندگی بر روی دوش من است. خرجی تو و مادر و دو تا خواهر كوچكمان، آنقدر برایم سنگین است كه وفا كردن به چنین قولی برای من كه تنها دو سال از تو بزرگتر بودم به سادگی عملی نیست. اما من در تصمیم خود جدی بودم و این جدیت وقتی بیشتر می‌شد كه شور و شیدایی تو را در ضجه‌های عاشقانه‌ات را می‌دیدم. وقتی كه در تاریكی اتاق كوچكت به راز و نیاز با معبود خویش مشغول می‌شدی و چنان اشك می‌ریختی؛ كه من بارها به این حال تو غبطه می‌خوردم.

این اواخر تا دیر وقت در كارگاه مشغول كار بودم و از این كه می‌توانستمبه قول خودم برای به زیارت فرستادن تو عمل كنم، احساس شادی می‌كردم. مثل این كه با جدیتی كه در تو سراغ داشتم، مطمئن بودم كه در كنكور هم قبول می‌شوی. اما تو انگار مال این دنیا نبودی. این ماه‌های آخر، حال و هوایت كاملا عوض شده بود. از وقتی در بسیج محل ثبت نام كردی، مدام فكر و ذكرت جبهه و جنگ بود. چند بار تصمیم گرفتی به منطقه بروی ولی به اصرار من كه تو را به درس خواندن برای كنكور ترغیب می‌كردم، منصرف می‌شدی. هر بار كه هوایی جبهه می‌شدی به تو می‌گفتم كه: برادرجان، احمد! آخر، بار زندگی روی دوش من به تنهایی سنگینی می‌كند. تو باید خوب درس بخوانی تا این بار را از دوش من برداری و هر بار تو به نحوی راضی می‌شدی و البته درس خواندنت هم روز و شب نمی‌شناخت.

بالاخره امتحان كنكور هم برگزار شد. اما تو منتظر اعلام نتایج نشدی و با حرفهایت راه هر نوع بهانه‌ای را به رویم بستی. حتی وعده زیارت امام رضا علیه السلام هم نتوانست تو را از رفتن منصرف كند.

می‌گفتی«امام رضاعلیه السلام این جوری بیشتر راضی می‌شوند» اما من كه می‌دانستم عشق زیارت امام رضا علیه السلام در تو حد و مرز ندارد، این تغییر رفتار تو برایم شگفت‌آور بود. بالاخره هم تو پیروز شدی و رفتنی و من ماندم، منتظر.

نتایج كنكور را هم اعلام كردند و تو با بهترین رتبه قبول شدی. رشته پزشكی، همان رشته مورد علاقه‌ات، و من خوشحال از قبولی تو و از این كه بالاخره وعده‌ام را در حقت عملی می‌كنم.

اما روزها گذشت و از تو خبری نشد. از موعد ثبت‌نام دانشگاه هم گذشت، چند بار در پی یافتنت به منطقه اعزام شدم، اما هر بار دست خالی برگشتم. هیچ اثر و نشانه‌ای از خودت بجا نگذاشتی همان روزها بود كه یك شب تو را در خواب دیدم. چقدر نورانی شده بودی! نورانی‌تر از همیشه، و جامه‌ای سپید‌ بر تن. به من گفتی، كه امام رضا علیه السلام به دیدنت آمده‌اند و از من تشكر كردی كه به وعده‌ام وفا كردم.

تو كه رفتی، خانه ما سرد و بی‌روح شد. دیگر از آن شوخ ‌طبعی‌های همیشگیت خبری نبود. مادر بهانتظار آمدنت چشمان اشكبارش را به در دوخته بود و هر صبح و شام اتاق كوچكت را به امید دیدار دوباره‌ات مرتب می‌كرد. بالاخره هم داغ انتظار تو بیمارش كرد. چند ماهی در بستر بیماری بود. پزشك‌ها از علاجش قطع امید كرده بودند و سرانجام روح خسته‌اش از قفس تن رها شد و چشمان منتظرش برای همیشه بسته ماند.

اكنون سالها از آن روزها می‌گذرد و من بارها تو را در خواب دیده‌ام و هر بار در حرم امام رضا علیه السلام.

دفعه آخری كه تو را در خواب دیدم باز هم به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بودی. اما این بار من هم با تو بودم. یادم نیست چه ‌چیزی در گوشم زمزمه كردی، فقط می‌دانم چند روز بعد بلیط مشهد گرفتم و عازم زیارت امام رضا علیه السلام شدم. كنار ضریح امام رضا علیه السلام بارها تو را در میان جمعیت دیدم و آن وقت بود كه با امام خود عهد كردم به منطقه بیایم و بدون تو باز نگردم. از آن روز تا الان شش ماه می‌گذرد و من در این شش‌ ماه برای یافتن تو سرتا سر این دشت را كاویده‌ام. در این مدت با برادران تفحص، شهدای زیادی را از دل خاك بیرون كشیده‌ایم. این اواخر بد جوری دلم تنگ شده بود. دیشب دوباره تو را در خواب دیدم. مثل همیشه حرم امام رضا علیه السلام بودی و جامه سفیدی بر تن داشتی و صورتی نورانی‌تر از همیشه. لبخند‌زنان به استقبالم آمدی و مرا سخت در آغوش كشیدی. صبح كه بیدار شدم، هنوز شیرینی این دیدار را در وجودم حس می‌كردم.

هنوز ساعتی از شروع كارمان نگذشته بود كه صدای شكسته‌ شدن استخوانهایت را در زیر بیل مكانیكی شنیدم بعد با التهابی كه سابقه نداشت، خاك ها را از بدن استخوانی‌ات كنار زدم. از همه وسایلت فقط آن عكس امام كه همان روزهای آخر به تو هدیه داده ‌بودم و تو آن را پرس كرده بودی، سالم بود. با دیدن عكس دلم یك دفعه فرو ریخت. باورم نمی‌شد كه مهمان هر شب رویاهایم را یافته‌ام. شور وصل قابل وصف نبود… .

دفتر یادداشت پوسیده‌ات را به سختی ورق زدم. چیزی از آن باقی نمانده بود، جز دو كلمه كه به راحتی قابل خواندن نبود. دقت كردم، نوشته بود: كبوتر حرم… .

 نظر دهید »

زیباترین شهید لشکر 25 کربلا چه کسی بود + عکس

26 شهریور 1393 توسط خانپورمتيكلايي

ارسال به دوستان

شهید «احمد نیکجو» رزمنده‌ خوش سیمای لشکر ویژه 25 کربلا بود که در بیست و سوم دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او رساله امام را حفظ بود و برای بچه‌ها تو سیدمحله قائمشهر کلاس احکام می‌گذاشت به طوری که بچه‌ها تا وقتی او را می‌دیدند، می‌گفتند: آیت‌الله احمد نیکجو آمد.

 

پدر شهید می‌گوید: شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان هست و شال سبزی را هم به کمر بسته‌اند و همگی به من می‌گویند: احمد شهید شده!

احمد در عملیات ثامن الأئمه (شکست حصرآبادان) به همراه شهید بزرگوار محمدحسین باقرزاده شرکت کرده بود، در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت می‌کند و روده بزرگش پاره می‌شود. تا 6 ماه برای معالجه و درمان بستری بود. در طول این مدت همیشه می‌گفت: خدایا! چرا من دارم خوب می‌شوم؟ چرا من شهید نمی‌شوم؟

*اگر شهید شدم با لباس بسیجی دفنم کنید

محمود نیکجو (برادر شهید) می‌گوید: به عنوان سرباز در کردستان خدمت می‌کردم. روزی احمد پیشم آمد. آخرین باری بود که می‌دیدمش. حال و هوای دیگری داشت. وقتی می‌خواست به جنوب برگردد تا ترمینال بدرقه‌اش کردم، در حال رفتن به من گفت: داداش! مراقب زن و بچه‌ام باش.

- این چه حرفیه؟ انشاالله زودتر بر می‌گردی.

- من خواسته‌ای از خدا داشتم و فکر می‌کنم مستجاب شده. اگه شهید شدم منو با لباس بسیجی دفنم کنید.

*احمد نذر امام هشتم بود

خواهر شهید نیز روایت کرد: احمد نذر امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود. مادرم چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت.

من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، دیوانه می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم:

احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه.

- نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.

خواهر کوچکترم هم نشست جلوی احمد و شروع کرد به شانه کردن محاسن طلایی و زیبای احمد و هِی به احمد می‌گفت: داداش! تو رو خدا نرو!

*انتظار نداشته باش در کنارت بمانم

همسر شهید می‌گوید: پدرم شهید شده بود، احمد آمد به خواستگاری من. شب خواستگاری به من گفت هدف من از ادواج اینست تا نصف دینم را کامل کنم، برای همین می‌خواهم ازدواج کنم وگرنه به عنوان یک همسر نباید چنین انتظاری داشته باشی که در کنار شما بمانم.

بعدالتحریر

*بگذار ماه تا وسط آسمان بیاید

احمد برای به دنیا آمدن محمدرضا، مرخصی آمده بود، وقتی محمدرضا دوماهه شد تصمیم گرفت دوباره به جبهه برود. ساعت 12 شب بود، وضو گرفت و نماز خواند، کمی با محمدرضای دوماهه‌اش بازی کرد و او را نوازش کرد. به همسرش گفت: من دارم می‌رم و دیگه بر نمی‌گردم، این دفعه دیگه شهید می‌شم، جان تو و جان محمدرضای دوماهه‌ام.

 

رفت ولی این آخرین دیدار با خانواده‌اش نبود؛ بعد از نیم ساعت برگشت، دل کندن از این دو ماهه مانند خودش زیبا، سخت بود برایش؛ به همسرش گفت: می‌مانم تا ماه به وسط آسمان بیاید، بعد می‌روم.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

خواهران منتظر

این وبلاگ با هدف ترویج فرهنگ بچه های عصر آقا امام زمان(عج) و فعالیت هایی که بر گردن جوانان و بانوان شعیه هست. انشالله با مسألت امام زمان (عج) مروج خوبی باشیم
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مهدی(عج)
  • آموزشی
  • آموزشی
  • شهدا
  • حجاب
  • یدون شرج
  • نماز
  • اخبار

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس